ترخیص از بیمارستان به اردوگاه

ساخت وبلاگ

چند ماه در بیمارستان بودم. حالا دیگر زخم پایم خوب شده بود. مرخص شدم. وقتی به آسایشگاه آمدم عراقی‌ها به یکی از اسرا تیغ دادند تا ریشم را بزند. هم تیغ می‌زد هم صحبت می‌کرد. اما من با او حرف نمی‌زدم. کارش که تمام شد وسایلش را جمع کرد و رفت. بعدا یکی از رفقا به من گفت: حواست باشد او جاسوس است!

+نوشته شده در سه شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۲:۱۲ ق.ظ&nbspتوسط اشرفی | 

رزه امام علی(ع)...
ما را در سایت رزه امام علی(ع) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nekat بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 13:37